تاریخ
شاعر هنوز از درد غربت مينويسد
از لحظههاي تلخ هجرت مينويسد
در خانه اما دست خون آلود جلاد
برچهرهي خورشيد، ظلمت مينويسد
دنياي ما درد است و اين دنياي بي درد
غمهاي كوچك را مصيبت مينويسد
بر شيشههاي شبزده، باران غربت
اندوه ما را بينهايت مينويسد
در فصل زرد عشق، پاييز غزلهاست
دستم فقط از روي عادت مينويسد
